سفر ما به کارون با صفا
ما بالاخره بعد از 10 روز از مسافرت برگشتیم
البته رفتنمون با برنامه ریزی قبلی نبود یهویی شد
عمه جون قصد داشت که بره ولی بلیط نبود دایی جون
اسمهاشون رو داد واسه لیست انتظار ما هم یهو
اسممون رو دادیم
جو گیر شدیم دیگه
یهویی هم زنگ زدن گفتند واسه فردا شب بلیطا
آمادس قرار شد که ما بریم بعد باباجون بیاد ما
هم راهی شدیم
وبا قطار رفتیم اهواز مدتها بود که با قطار مسافرت
نکرده بودیم
حالا یهویی یه مسافت 28 ساعته رو باید تحمل میکردیم
تحمل 15 ساعت اول سخت نبود
ولی ادامه راه دیگه کم اوردیم
البته نازگلی دختر خوبی بود فقط ساعات
پایانی انتظار داشت که
رهاش کنم بره قبل از انکه برسیم حالم بد شد
بالاخره رسیدیم
ولی حالم زیاد خوب نبود فکر کردم
صبح حتما خوب میشم
ولیییییییییییییییییییییییییی واقعا تلخ بود که
اصلا تفاوتی ایجاد نمیشد
معده درد شدید خیلی ضد حال خوردم
فکرش رو بکن یه سفره
خوشکل پر از غذاهای متنوع که
عاشقشونی روبه روت باشه
ولی حتی نتونی نگاشون کنی چه برسه بخوری
و البته حوصله دیگرون
هم سر ببری بس که حالت بد باشه
خانمی هم که به محض ورود یه
سرمای جانانه خورد و......
.مریض شد این دیگه قوز بالای قوز بود
من هم کم اورده بودم
اخه باباجون هم قرار شد نیاد و ما زود برگردیم
واقعا تنهایی از پس
وروجکی به نام نرگس سخته براومدن
گاهی دیگه حسابی شاخ به شاخ میشدیم
رفتارت حسابی عوض شده بود
دختر نازی که توی خونه
دایم به من محبت میکرد دایم میگفت دوست ندارم
یا میگفت بلو بلو (برو)
یه روز توی مهمونی یه نمکدون خوشکل
رو برداشته بود و درش رو باز کرده بود و
کاملا نمکدون رو خالی کرده بود
ولی من متوجه نشده بودم
یهو دیدم میگه بلو بلو من هم متعجب که چی شده
اره کارخرابی کرده حالا هم
دست پیش رو گرفته خانم
کلا مامان جون دیونه ام کردی
شبها تا دیروقت بیدار من هم که حال
خوشی نداشتم کم کم داشتم از رفتنم پشیمون میشدم
کم اورده بودم
تمام تلاشم رو میکردم که خوش بگذره ولی حالم بد بود
یه شب رفتیم عطاری سینا کلی دارو گرفتیم
و فرداش خیلی حالم بهتر شد
ولی باز اذیت بودم بالاخره عید فطر شد
اهواز عید فطر صفایی دیگه داره
اخه این عید مثل عید نوروز هیجان داره
همه شیرینی و اجیل میگیرن
کلا بازار تا نیمه شب بازه و مردم خرید میکنند
یه شوری داره که باید خودتون ببینید
و خوزستان تنها استانیه
که تعطیلات عید فطرش هر سال 3 روزه
کلی عیدی نصیب نرگس جون شد
روز عید فطر دو بار رفتیم فرودگاه
که شاید جا بده و برگردیم ولی هر دو بار
دست از پا دراز تر برگشتیم خونه
ما هم راهی اندیمشک شدیم
البته فقط من و نازی نازی
قبل از رسیدن عمه خبر داد که بالاخره بلیط اوکی شد
ما هم توی یه روز همه عزیزان رو
ضرب العجلی دیدیم
و بالاخره برگشتیم پروازمون از دزفول بود
و باز هم خدمات ارزنده
هواپیمایی یه تاخیر طولانی مدت بالاخره رسیدیم مشهد
حالا شیطنتات
اول اینکه از ادمهای مو فرفری و موی پریشون
و البته اقایون مو بلند و ریش دار
حسابی میترسی حالا من مونده بودم
مرغ و هاپو چرا ترس نداره ؟
ولی موها و خط ریشای دایی علی ترس داره
از دیدن دایی علی حسابی ترسیدی
البته ما هم پیشنهاد دادیم
که موهاش رو با گل سرات ببنده
وای مو فرفری ها رو که نگووووووو.......
ریش دارها که دیگه ...........
دایی بهرام رو که دیدی کلی هنگ کردی
دایی صدای هاپو
دراورد میو میو ولی اصلا خوشت نیومد
خوب البته تقصر شما
نبود با اون شمایل من هم هنگ کرده بودم
جالبه که هیچ کس رو به جز
لالی ممن قبول نداری به زبون خودت بود ها
با اینکه بلدی بگی دایی میگی لالی
ممن هم یعنی بهمن
یه چیز دیگه عاشق پولی
اخه به هر طرفندی میخواستم
عیدی هات رو ازت بگیرم نمیدادی
من هم مجبور میشدم با یه پول
دیگه جابه جا کنم توی این سفر واسه بار
اول چشم من رو دور دیدی
ادامس خوردی اخه من اصلا تا حالا از
این جور خوراکی هاواست نگرفتم
من عاشق این رفتارتم که خودت اسم واسه
دیگرون انتخاب میکنی
به دختر خاله من گفتی خاله مامان
هر چی گفتم اسمش خاله جونه
حرف حرف خودت بود خاله مامان
قربون شیرین زبونیهات
روز عید فطر انقدر هله هوله و اجیل و
شکلات خوردی
که شب تا صبح از دل پیچه گریه کردی
مامان بمیره واست
بچه کوچولوها رو هم یه نمه اذیت کردی
اصلا رفتارت کلی عوض شده بود مهربون نبودی
به قول عمه
..........شده بودی جای تعجب داشت
اخه عمه رو هم دوست نداشتی
مامانی هم انقدر حالش خوب نبود که
حتی یه عکس
هم ازت نگرفت باورت میشه
یعنی اصلا از این سفر عکس نداریم
توی فرودگاه هم انقدر زبون ریختی پ
که خودم هم شوکه شدم
مثلا میخواستم ارومت کنم میگفتم
ببین نی نی بغل مامانشه
شما هم صفت من رو بغل میکردی
دستات رو حلقه میکردی
دور گردنم میگفتی منم بگل مامانم
به همه کوشولوها بادوم زمینی دادی
البته با اون کارایی که شما کردی
همه با شما اشنا شدن دیگه
وقتی رسیدیم مشهد از دیدن
باباجون و دایی جون پشت شیشه
انقدر جیغ کشیدی و خندیدی که نگو
رفتی بغل باباجون و حسابی
خودت رو لوس کردی
جمله لالی ممن هم از زبونت نمی افتاد
بمیرم واست
فردای روزی که برگشتیم
خیلی ناجورافتادی زمین
باورم نمیشد چند ساعت فقط گریه میکردی
متاسفانه بینی ات خون اومد و البته ضربه خورده
ورم خیلی زیادی هم کرده
بمیره مامان واست کلی گریه کردی
صورت خوشکلت هم خونی شده و
البته بینی ات زخم
رفتیم متخصص حلق و بینی
گفت که ورم زیادی داره
نمیشه که دید که غضروف اسیب دیده یا نه
دکتر گفت توی عکس هم قابل مشاهده نیست
که آیا غضروف اسیب دیده یا نه؟5
روز بعد مجددا مراجعه کنید واسه معاینه
شما هم از صبح فقط گریه میکنی تا شب
و دایم میگی مامان درد داره درد داره
مثل نی نی ها شدی
از روزی که اومدیم وقت نکردم بشینم پای سیستم
اخه مگه میذاری مامان فقط بهونه گریه
راستی توی این مدت که خوزستان بودیم
ماهی صبور قلیه ماهی
ماهی شکم پر مرغ شکم پر میگو پلو و
چند تا غذای سنتی دیگه هم واسمون درست کردن
یه تشکر حسابی
از خاله جون عروسای خاله دخترخاله ها پسرخاله ها
و البته شوهر دختر خاله و
ازهمه کسایی که ما حسابی اذیتشون کردیم
از رفت و امد گرفته تا تهیه بلیط و...
ایشالا مشهد اومدید جبران میکنیم
اخی بمیرم واسه خودم که نتونستم لذت ببرم
دفعه بعد حال ماهی های خوشمزتون رو حسابی میگیریم این هم سفر ما
خدا تا اخر هفته ختم به خیر کنه و خدا کنه
نرگس جون اسیب جدی ندیده باشه