نازی نازی ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نازنین نرگس نفس مامان

بلا بلا دخمل مامان

1390/11/10 1:51
نویسنده : مامان جی
1,662 بازدید
اشتراک گذاری

                

 ببخشید که من یه مدتی نبودم ها یعنی خودم بودم ولی آخه جریان داره

از اونجایی که من دارم روز به روز بلا تر و شیطونتر میشم مامانم هم

بیشتر درگیر و درگیرتر میشه خوب تقصیر من که نیست آخه من

فقط ٢ سالمه دوس دارم همه چیز رو کشف کنم حالا به من چه

که وقت نمیکنه سرش رو بخارونه یه درد دل

از اونجایی که من زبونم یه نمه درازه مامانم

انتظارش از من بالا رفته فکر میکنه

من خیلی بزرگم یکی نیست

به این مامانم بگه من

هنوز کوشولوام

من

واسه خودم یه

یه پا خانوم خونه شدم

من عاشق ریخت و پاشم

عاشق هر چیزی که آخر بی نظمی

باشه عاشق کثیف کاری و هر چیزی که

حسابی کفر مامانم در بیاد و حسابی اعصابش خرد

بشه اون وقته که من کاملا شادم و از زندگی لذت میبرم

Yoyo smiley 037

آی که چقدر دوست دارم توی خرابکاری کسی با من همدست بشه

نمیدونی چه حالی داره چقدر لذت داره مثلا من میخواستم با ماژیک

دیوار رو خط خطی کنم مامانم فهمید من هم رفتم گفتم مامان جون برو بخواب

برو

مامان چشماش

رو بست من فهمیدم

میخواد گول بماله گفتم

مامان جون برو زیر پتو بخواب

من کار دارم بعدا میام بعد با خیال راحت

واسه خودم نقاشی کردم نمیدونید چقدر کیف داره

Good Luck Bear

اگه مامان بخواد چیزی یادم بده که من نخوام امکان نداره

حرفش رو گوش بدم مثلا اصلا در مورد رنگ مداد رنگی باهاش

همکاری نمیکنم فقط ٤ رنگ رو بلدم ولی عاشق یادگیری شعرم البته

باز هم شعرایی که خودم دوست دارم نه مامانم من عاشق بازی و کارایی 

هستم که پر از شلوغ بازی و هیجان باشه من عاشق مدرسه ام گاهی با مامانم

میرم دنبال

بچه های دایی جونم 

توی بازی هام دایم میگم

معلمم گفت من میرم مدرسه

درس میخونم بعد یه کتاب میگیرم

حسابی خط خطی میکنم من همیشه به

مامانم میگم من میخوام برم مدرسه ولی

من رو نمیبره آخه چرا؟آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راستی اگه کسی دوست داشت بدونه راههای مادر آزاری

رو یه پیام بده هزار تا راه کار واسش میدم البته به همراه پکیج راههای

گول مالوندن سر مامان آزاردیده مثلا وقتی مامانی خیلی ناراحت بود که چرا

 از یخچال بالا کشیدی و رفتی تخم مرغا رو شیکوندی یا چرا  صندلی گذاشتی

قایمکی

موبایل مامان رو

 برداشتی یه جای دنج

قایم کردی یاچرا دوباره کابینتا

رو به هم ریختی و حواست نبود همه

نخود و لوبیا رو ریختی یه کم صبر کن

بعد آروم آروم برو بگو مامان جون مهربون

بعد محکم لوپش رو بوس کن یکم خودت رو لوس کن

 و بگو بغلم کن مامان جون مهربون مطمئنم جواب میده من

زیاد امتحان کردم مامانی عصبانی یهویی عشقش قلمبه میشه و

همه چیز رو فراموش میکنه بعد با خیال راحت میرم دنبال خرابکاری

بعدی

جدیدا یه اخلاق هایی از من رو شده که .....خوب بذار این طوری بگم

من هر وقت میرم خونه دایی جونم برگشتنم با هزار مکافاته مامانی از هر

راهی تلاش میکنه که من رضایت بدم من حاضر نبودم برم که مامانی گفت

 بیا بریم باباجون خامه خریده من هم که عاشق خامه البته من به خامه میگم

 خاملباز هم گفتم نه یهو عمه جون گفت من میام خامه بخورم وای

خیلی ترسیدم آخه عمه جون گفت صبح میام خامه میخورم من هم سریع 

 رفتم خونه خودمون تا رسیدم به مامان گفتم خامل بده بعد هم حسابی خوردم

اتفاقا فردای همون روز عمه جون یه کار با مامانی داشت و صبح همزمان

 با بیدارشدن من اومد همین که داشت با مامانی حرف میزد من از ترس پریدم

تو یخچال و خامه رو برداشتم و رفتم پیش مامان جون که بده من بخورم

زیر چشمی هم به عمه نگاه میکردم آخه اومده بود که خامه من رو بخوره 

یهو هر دو تاشون خندیدن من که نفهمیدم چی شد فقط میترسیدم عمه خامه

من رو بخوره حالا فهمیدید چی شده آره من یه نمه خسیس شدم

من دوست داره همیشه و همه جا حضور خودم رو اعلام کنم همیشه هم دنبال

مامان ام هر وقت آشپزی میکنه من دستیارشم مثلا امروز داشت پیازرنده

میکرد من دویدم و گفتم مامان جون برو گوجه رنده کن چرا پیاز

یا هر وقت هر غذایی که توی قابلمه باشه باید قبل از پخت کامل من ببینمش

به مامان جونم هم دستور پخت میدم میگم مامان برو ماکارونی درست کن

یا مامان برو ماهی درست کن

خلاصه بلایی شدم که نگو گاهی هم که مامانم کم میاره آخه من یه ثانیه

هم نمیذارم تو خودش باشه باید دایم واسم حرف بزنه شعر بخونه جواب چرا

بده آخه من از صبح تا شب میگم چرا

 راستی من یه نسبتی با  بابا بزرگ بلفی لی لی پیت دارم اگه گفتید

چند شب پیش دایی جون موهای من رو شونه کرد فردای اون روز مامان

گفت برو باباجون موهات رو شونه کنه من هم گفتم مامان دایی شونه کرده

حالا فهمیدید

حالا از دانستنی های جدیدم بگم چون به باطری قلمی خیلی علاقه دارم آخه همه

اسباب بازی های من باطری میخوره  یه عالمه باطری دارم و علاقه زیادی که

هر روز جابه جا کنم از بس که به مامان گفتم بذار یادم داد که باطری مثبت

 و منفی داره اون قسمتی که منفیه رو باید بذارم فنر حالا من دیگه خود کفا شدم

شعر حسنی رو هم تقریبا حفظ کردم البته هنوز خیلی اشکال دارم آخه خیلی

طولانیه ولی با همین یه ذره هم حسابی دل مامان و بابا رو میبرم از وقتی هم

که شعر حسنی رو یاد گرفتم در جواب مامان که میگه بریم حموم میگم نه نمیام

نه نمیام بعد میگم شامپور و صابون نزن میام همون شامپوی خودمون  

راستی یه تشکر هم من باید از مامی کیاناجون بکنم آخه مامان جون به توصیه

ایشون رنگ انگشتی خرید نمیدونید چی کار که نکردم ماژیک و مداد رنگی 

کم بود وای این آخر ذوق و سلیقه بود فکر کنید من وقتی میخوام لاک بزنم شکمم 

رو هم واسه خوشکلی لاک میزنم هر چی هم مامان میگه میگم مامان قشنگه

حالا با رنگ انگشتی چی که نکردم البته رنگ مشتی قشنگ تره آخه من مشتی

برمیداشتم صورتم هم در امان نبود آخه من عاشق کرم هستم فکر میکنم خیلی

خوشکل میشمChildrens wallpaper 201

حالا هم مامان من رو با زور خوابونده که آپ کنه

هر وقت که دیگه خیلی مامان رو اذیت میکنم مامان میزنگه بابا تو رو خدا

زودتر بیا  من هم سریع میرم مامان رو میبوسم میگم دیگه اذت نمی کنم

مامان هم گول میخوره و بوسم میکنه

مادر آزاری های من

مامان من حق نداره پای سیستم بشینه مگر در صورتی که من توی بغلش

بشینم و همه دکمه های کیبورد رو با هم بزنم یا نهایت سیستم روخاموش کنم

مامان من حق نداره سبزی پاک کنه چون من حسابی روی اعصابش میرم

مامان من حق نداره تلوزیون نگاه کنه چون من خاموشش میکنم یا  کانال عوض

مامان من حق نداره موبایلش رو دستش بگیره چون حتما باید من به بابا بزنگم

مامان من حق نداره بخوابه چون من با زور چشماش رو باز میکنم که با من 

حرف بزنه بازی کنه مامان من حق نداره .......امان ازدست این  مامان من

ببینید من چقدر دخمل خوبیم مگه نه

توی پست بعدی منتظر یه عالمه عکس از من باشید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (47)

نیلوفر(فرح) مامان آوا
10 بهمن 90 8:00
تو جیگری عزیز خاله بلا نگو طلا بگو خوشگل خوشگلا بگو. تو آخر هنر مامان کشی هستی. می بینی مامان بیچاره خوشبخت رو چطور می پیچونی. تو کوچک هنرمند بزرگ شیطونکی. بوس بوس


مرسی ممنون بالاخره یکی تونست استعداد من رو کشف کنه تازه این یه کوچولو بود
مادر کوثر و علی
10 بهمن 90 13:38
سلام عزیزم

وای قربونه این دخمل بلای شیطون بشم من. ببوسش از طرف من و کوثر
خیلی بامزه نوشتی. معلومه که زیاد حرص میخوری اما عاشقانه از شیطنتهاش حرف میزنی.
هزار ماشالله به این دخمل سالم و باهوش

کوثر من خیلی آرومه اما اونم دوست داره تا وقتی بیداره فقط باهاش بازی کنم وگرنه نق میزنه و گریه میکنه. الانم خودش رفته خوابیده.

منتظر همه عکسای خوشگل خانم هستیم


سلام خوش به حالتون پاشنه کفش کوثر جون توی سر نرگس شاید یه خورده آروم شد الان هم توی بغلم نشسته و دکمه ها رو یکی یکی میزنه وقتی میگم نه میگه مامان چرا خودتون میزنی واقعا پر هیجانه
مادر کوثر و علی
10 بهمن 90 13:39
راستی ممنونم که به ما سر زدین مرسی از نظرات خوشگلت خانمی. لطف کردی عزیزم
خاله جون
10 بهمن 90 15:51
سلام جونم
دلمون واسه نازنین نرگس جون تنگ شده بودهمچنین مامان مهربوووووووووووووونش
ماشالله هزار ماشالله به دخمل شییییییرین
خداحفظش کنه.
خوب دیگه مامانش: اگه این کارا رو نکنم که به من نمیگن بچه
عشق خامه به قول نازنین نرگس(خامل)باحال بود.
واااااااااااااای فکرشو بکن تخم مرغ روی زمین بشکه
کلی خندیدیم از این کارات خانمی


این یه قسمت خیلی کوچولو از شیطنتای من بود تخم مرغ که عادیه خیلی هم به تخم مرغ علاقه داره من مجبورم قایمشون کنم تو یخچال عاشق مرغ و ماهیه وقتی میخریم حتما باید نازشون کنه آنقدر دست میزنه و میگه عزیزم که من حالم به هم میخوره

غزاله
10 بهمن 90 15:53
عزيزم خدا اين دخمل شيطون و بلا رو حفظ كنه ودر پناه خودش ازش مواظبت كنه.سر جريان خامه خيلي خنديدم اي شيطون خانوم بلا؟؟؟؟؟؟؟از كجا فهميدي عمه اومده خامه تو بخوره؟مگه از شب قبلش يادت بود.فكر كنم دو تا سه سال براي خودش عالمي داره اوج كنجكاوي هاشونه.روي ماهشو ببوس


ممنون از لطف شما همچنین امیر حسین نازنین
مامان پریاگلی
10 بهمن 90 18:41
شیطون بلا خسته شدی ، انرژی کم اوردی بگ پریا رو بفرستم کمکت

مامان نرگس جون حسابی خسته نباشین درک می کنم خیلی سخته
روی ماه دختر گلمون رو ببوس
تنشون سالم باشه بزار تا می تونن شیطونی بکنن غمی نیست

چه جالبه ظاهرا همه مامانهای دختر دار باید خیلی صبور باشند آره بی خیال بذار خوش باشن

مادر کوثر و علی
11 بهمن 90 13:01
خدا انشالله برات حفظش کنه خانمی

دخترت پر هیجانه چون ماشالله خیلی باهوشه

وقتی بزرگ شد به همه این شیطنتاش کلی میخندین


به قول یکی از دوستام ما مادرها شلوغی بچه هامون رو میذاریم به حساب باهوشی
مریم مامان درسا
12 بهمن 90 18:24
سلام خانومی
میگم خیلی دیر اومدی ولی دست پر اومدی
ماشالا چه بلا شده ،تمام کاراش مثل درسا س
میگم اگه نیروی کمکی میخواد برای خرابکاری و شیطونی درسا آماده س .



سلام به به میبینم که درسا جون هم آره؟؟؟چشم خاله جون فکر کنم نگفته میگه زود بیا چون عاشق شلوغ بازیه
عاشق باران
12 بهمن 90 18:31
وااای چی می کشید از دست این دختر شیطون بلای شیرین زبون تو دل برو خدا مادرها رو صبور آفریده وگرنه...
مامان نازنین زهرا
13 بهمن 90 21:23
سلام دلم براتون تنگ شده بود وای که چقدر شیطون و شیرین زبونه این دختر
مامان اراد
14 بهمن 90 4:31
الهی قربونت برم برم با اینهمه شیرین کاریهات .کلی خندیدم به کارات و به نوشته های قشنگ مامان جونی
مرسی مامان جونی انقدر با ذوق نوشتی که مثل داستان دنباله دار ادم میخواد اخرش رو بخونه ببینه بقیش چی میشه؟
اسپند یادتون نره
دوستون دارم
بوس قلبی برای دختر شیطون نازززززززززززززززززم


ممنون از لطفتون
مامان علی اکبر
14 بهمن 90 5:11
سلام,دخمل خوشکل اینقدر مامانی رو اذیت نکن میدونم دوست داری شیطنت کنی.ولی مواظب خودت هم باش.
دوستت دارم
بوووووووووووووس

مرسی ممنون روی علی رو ببوس
مامان نیایش
15 بهمن 90 16:39
عزیزمی تو دختر شیطون واقعا من مامانت رو درک میکنم الهی همیشه سالم باشی و هرچه قدر هم می خوای شیطونی کنی
مامان ماهان
16 بهمن 90 13:07
به به میبینم که حسابی نازنین جون شیطون شده چه کارای بامزه ای هم میکنه ماجرای خامه خیلی باحال بود شیطون بلا خیلی نازی هزاررررررررررررررررررماشالله به دخمل شیرین
الينا گلينا
17 بهمن 90 9:53
امان امان از دست اين دختراي ناز و بلا . تولدت هم با تاخير مبارك
مامان امیرعلی
17 بهمن 90 11:28
وای عجب پست طولانی و باحالی.تو خیلی دختر خوبی هستی.حرف نداری.تکی یدونه ای
متین مامی ایلیا
18 اسفند 90 13:30
منم عاشقه توام عاشق نوشته های مامانتم خیلی قشنگ برات مینویسه عسل خانم قدرشو بدون
مامان پارسا
19 اسفند 90 8:34
هزار ماشالا به این دخملی آروم وساکت و صبور میگم مامانی حسابی نازنین نرگس سرتونو گرم کرده نمیزاره حوصلتون سر بره،خوب بچمون نباید بزاره تو غربت دل مامانیش بگیره ببین چه مسئولیت سینگینی گردنشه
مامان نسترن
20 اسفند 90 17:20
سلام دوست خوبم. تولد پسری رو به ساده ترین شکل گرفتم خوشحال میشم شمام تشریف بیارین
مامانی طهورا
23 اسفند 90 10:24
سلام دوست دارم دخترم با دخترتون دوست بشن مایل به تبادل لینک هستین؟
مامان نسترن
28 اسفند 90 18:08
بوی عیدی بوی سیب بوی کاغذ رنگی بوی ماهی دودی وسط سفره عید بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ سال نو رو پیشاپیش به شما خونواده کوچیک وصمیمی تبریک می گم
مامان ال آی
27 فروردین 91 19:37
سلام ممنون از نظراتتون توی وبلاگ ال آی. من و ال آی اومدیو منتظر پست جدیدمون باشید.
مرضیه مامان فاطمه
9 مرداد 91 11:17
با عکسهای تولد 4 سالگی فاطمه جون آپم خوشحال میشم سر بزنین
مامان رها
28 شهریور 91 11:02
سلام نازنین نرگس گلم خاله جون روزت مبارک عزیزم این گلها تقدیم به تو که خودت گلی
هدیه جووووووووووووووون
28 شهریور 91 19:44
ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بر شما مبارک دختری نباش که به مردی نیاز داره دختری باش که مردی به اون نیاز داره و این دو باهم خیلی متفاوتند . . . روزت مبارک
مامان پریاگلی
9 مهر 91 10:52
گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم.... آرامگاه خستگی ام ،سر پناه بی کسی ام. طوفان تو آن را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود.... خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی و چه بسیار بلاها که از تو بواسطه محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخواستی.
مامان تربچه
10 مهر 91 12:13
سلاااااااااااااااااااااااااااااام
من تصمیم گرفتم برگردددددددددددم!!!
دلم براتون یک ذره شده بود
تو چی؟؟؟!!!



بالاخره من هم برگشتم
مامان اراد
13 مهر 91 3:33
کجایی دوس جون زود زود بیا. دلمون لک زده برا شیرین کاریهای دخترکمون


مرسیر دوست خوبم
عاشق باران
19 مهر 91 16:52
نمی خواید آپ کنید؟ کجایید؟
عاشق باران
19 مهر 91 16:52
تولد نازی جون هم پیشاپیش مبارک
مامان نيروانا
25 مهر 91 8:46
سلام نازنين نرگس، خوبي خاله؟ كجايين شما آخه؟! از پارسال آپ نيستين اميدورام هميشه شاد باشين هرجا هستين.


ممنون عزیز که احوال ما رو جویا شدید
سودابه
28 مهر 91 8:57
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک از طرف من و نوه گلم محمد متین
عاشق باران
28 مهر 91 15:00
تولدت مبارک الان درست 3 سال و 3 ساعته شدی نازی خانم اما از مامانی خبری نیست... نمی خواین دیگه بیاین؟
عاشق باران
30 مهر 91 14:54
داریم به سالگرد آخرین آپتون نزدیک میشیم ها...


الان نزدیک به دومین سالگرد آپم هستم ولی برگشتم
مامان آبتین
9 آبان 91 7:40
عزیزم چرا یه مدت آپ نشدین نگرانتون هستم کجایین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


مرسی از لطف ما بالاخره ما هم اومدیم
بانو
12 آذر 91 7:15
سایتی برای خانم های عزیز آنچه بدان احتیاج دارید برآورده کردن سریع در خواست های شما عزیزان ورود آقایان ممنوع
بانو
12 آذر 91 7:29
آنچه بانوان به آن احتاج دارند ورود آقایان ممنوع
مامان ال آی
25 آذر 91 14:43
سلام خوبین؟ من یه چند مدتی بود که نمیتونستم به وبلاگتون سر بزنم. وای چی بگم از ریخت و پاش این بچه ها ال آی هم پدر منو در آورده به نظرت چی کار کنیم اینا نظم یاد بگیرن.
متین مامی ایلیا
29 آذر 91 15:50
محفل آریاییتان طلایی ، دلهایتان دریایی ، شادیهایتان یلدایی ، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورایی روی گل شما به سرخی انار
مامان کوثری
19 دی 91 14:13
با سلام باطراحی تقویم92 کودک و طراحی تم های جشن درخدمت شما هستیم انواع طرح های تقویم جدید و زیبا با قیمت مناسب http://temparti.blogfa.com/
مامان پریاگلی
4 اسفند 91 22:27
مامان ثمین
23 اسفند 91 3:27
سلام چه دخترنازی دارین ماشاله عزیزم بیاین پیش ماخوشحال میشیم
مامان پریاگلی
26 اسفند 91 23:06
برآمد باد صبح و بوی نوروز / به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال وهمه سال / مبارک بادت این روز و همه روز هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
نیلوفر مامان آوا
29 اردیبهشت 92 12:01
سلام. بابا کجایید؟!!!!!!!


مرسی از لطفتون بالاخره برگشتم
نازنین مریم
7 تیر 92 15:29
چون یکی از راهای زمینه سازی برای فرج آقا و مولایمان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) تربیت فرزندان شایسته ، و آماده کردن آنها برای یاری حضرت است.مطلبی در این باره گذاشتم.
مامان محمد عرفان
21 شهریور 92 0:26
سلام دوست قدیمی شما هم که مثل من نیستید


مرسی از لطف شما ولی برگشتم