دختر فت
یه چیزی میخوام بگم یواشکی یه بار به کسی نگی ها من امروز دختر فتی بودم خیلی فت فت یعنی بد مامانم از دستم ناراحته اخه از صبح که پا شدم ساز مخالف میزنم فقط جیغ جیغ جیغ صبح صمونه نخوردم صمونه یعنی صبحانه مامانم ناراحت شد ولی من حوصله نداشتم مثل خیلی از روزهای خودش ولی ازمن ناراحت شد قرار شد واسه ناهار بریم وکیل اباد مامان واسم نانا اورد که اگه یه خورده دیر شد من گرسنه نمونم ولی من لج کردم نانا نخوردم بعد حواسم نبود همه ظرف رو چپ کردم دروغ نمیگم حواسم نبود بعد مامان ناراحت شد بعد من لباس نمیپوشیدم تا بریم ددر باز هم مامان ناراحت شد بعد از کلی دردسر ما ودالی بهمن و مامان بزرگ وبابا بزرگ بچه های دالی که چند روزه از اهواز اومدن با هم رفتیم صفا سیتی باباجی هم سه چرخه من رو اورد من تا پارک دخمل خوبی بودم خیلی تو ماشین حرکات موزون انجام دادم وقتی رسیدیم مامان من رو برد قصر بادی اون قسمتش دخمل خوبی بودم ولی باز دخمل بدی شدم میخواستم خودم راه برم چاله چوله داشت تالاپی میخوردم زمین یا توی خاکا میشستم مامانم ناراحت میشد تازه نانا هم نخوردم باباجی با زور به من چند قاشق نانا داد من خودم که نخوردم باباجی رو هم نذاشتم نانا بخوره خوب نمیشه که من همیشه دخمل خوبی باشم خوب گاهی اینجوری میشه دیگه مثل خودشون گاهی مامان بابای فتی میشن هر چی من میگم گوش نمیکنن مثل امروز من گفتم میخوام توی حیاط نانا بخورم مامان قبول نکرد من خودم نانا رو برداشتم دویدم برم تالاپی همه نانا ریخت بعد اومدم به مامان گفتم نانا رفت نانا رفت حالا تقصیر منه یا مامان