نازی نازی ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

نازنین نرگس نفس مامان

امروز هم گذشت

1390/2/18 2:35
نویسنده : مامان جی
177 بازدید
اشتراک گذاری

امروز هم گذشت روز پر کاری واسه نازدونه بوددیشب که باباجی زحمت کشید نرگس جونرو با کالاسکه برد ددر لالا من هم که مشغول کارام بودم صبح زود بیدار شدم مشغول سالاد درست کردن واسه مراسم شهادت بودم که یهو نرگس جون با خوشحالی اومد گفت مامان اخه طفلی شوکه شده بود یه روز مامان جونش زودتر بیدارشده ودیگه نمیخواد اول صبحی انرژی رو صرف متقاعد کردن مامانش کنه که تو رو خدا پاشو اریم ددرمن هم با شادی ازش استقبال کردم که توی ذهنش بمونه چه مامان سحر خیزی دارهامروز دختر دایی جون اباب به نرگسی صبحونه داد اخه مامانش خیلی کار داشت خداییش دختر گلی بودامروز دایی بهمن همبچه ها رو برد بیرون خرید نمیدونی چه کیفی داشت کارا رو سریع انجام بدیم من و عمه جون پلو رو دم اوردیم حدودا برای 30 نفر قیمه رو هم درست کردیم ولی در کل غذا خیلی زیاد شداومد از دم در داد میزد مامان مامان اودو اودو من هم شوکه شدم چی شده دیدم طفلک یه بطری دوغ رو حمل میکنه ومیاد رسید دم فریزر داد به من که بذارم خنک شه خوشحال بود که اون هم میتونه مثل بچه های دالی کمک کنه لپاش گل انداخته بود اخه امروز روز گرمی بود یواش یواش به اذان نزدیک شدیم روضه ما بعد از اذان ظهر بود نرگس جون رو اول ناهار دادم بعد لالاش کردم مهمانها اومدن بعد عمو علی دوست بابا جون روضه خوندن وبعد ناهار دادیم وهمون موقع نرگس جون بیدار شد ومن روشرمنده کرد که اینقدر دختر خوبی بود تلافی 6ماه اول زندگیش رو دراوردبعدا از مراسم هم من وعمه جون ظرفها روشستیم و باخره ساعت 6 کارای ما تمام شد اخ یه دفعه دیدم گلو درد دارم اخ که دوباره سینوسام اوت کرد با گلو درد شروع میشه وبعد بدن درد وبعد اروم اروم اوت میکنه اون وقت دیگه حتی نمیتونم سرم رو پایین بیارمیهو تصمیم گرفتیم بریم حرم؟اول دایی وعمه رفتن بعد ما وای که چقدر ترافیک بود حرم امام رضا علیه سلام مثل همیشه شلوغ بود ونرگس هم انقدر ورجه ورجه کرد که موقع برگشت از خستگی توی بغلم غش کردامروز هم گذشت با همکاری دختر مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)