نازی نازی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

نازنین نرگس نفس مامان

به وبلاگ نفس مامان خوش اومدید

 

 

 

دی ماه 91 اربعین کربلای معلی

 

الهی جز غم عشق حسین علیهما السلام

 

توی دلت غمی نداشته باشی 

 

نرگس جون و هفته ای که گذشت

سلام به همه دوستای عزیز بعد از این همه مدت اومدن و نوشتن واقعا سخته کمتر از یک هفته دیگه نرگس جون چهارساله میشه الان هم هر روز مثل یه خانم خوشکل و ناز صبح زود میره مهدکودک و کلی خوش میگذرونه اوایل سال اردیبهشت ماه و خرداد رو رفت مهدکودک تا با محیط مهد آشنا بشه و الان هیچ مشکلی نداره این هم عکساش با لباس فرم مهد و اما هفته گذشته روز یکم ذیحجه مصادف بود با عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین سلام الله علیها من هم مطابق سالهای گذشته که مراسم میگرفتم امسال هم توفیق داشتم و یه مجلس جشن شاد و پرهیاهو رو برگزار کردم طبق رسم هرساله سفره عقد ساده میچینم من عاشق این مرا...
19 مهر 1392

بلا بلا دخمل مامان

                  ببخشید که من یه مدتی نبودم ها یعنی خودم بودم ولی آخه جریان داره از اونجایی که من دارم روز به روز بلا تر و شیطونتر میشم مامانم هم بیشتر درگیر و درگیرتر میشه خوب تقصیر من که نیست آخه من فقط ٢ سالمه دوس دارم همه چیز رو کشف کنم حالا به من چه که وقت نمیکنه سرش رو بخارونه یه درد دل از اونجایی که من زبونم یه نمه درازه مامانم انتظارش از من بالا رفته فکر میکنه من خیلی بزرگم یکی نیست به این مامانم بگه من هنوز کوشولوام من واسه خودم یه یه پا خانوم خونه شدم من عاشق ریخت و پاشم عاشق ...
10 بهمن 1390

و باز هم غم

به یاد کربلا دل ها غمین است دلا خون گریه کن چون اربعین است مرام شیعه در خون ریشه دارد نگهبانی ز خط خون چنین است آدم هبوط کرده به زمین   نوح طوفان زده  ابراهیم مبتلا به ذبح فرزند عیسای به معراج رفته  موسای لن ترانی شنیده همگی ندیده برایت گریسته اند ابتدای عزایت ازل و انتهای آن ابد است چگونه ساغر بلا را سر کشیدی که الستیان مبهوت عرشیان را مجنون و فرشیان را شیدای خویش ساختی ذات حق اول عزادار توست که در شب اول محرم پیراهن خونی تو را کتیبه وار به ساق عرش میکوبد و عالم را به واسطه همین پیراهن پرخون ماتمکده عزایت مینماید تو را آدمی نشناخته به گریه مینشیند ندی...
24 دی 1390

تقدیم به علی کوچولو

توی یه روز قشنگ الهی توی یه روزقشنگ که فرشته ها شاد از یه عروسی الهی شادی میکردند یعنی ١ ذی الحجه مصادف با ٧ آبان خدا یه فرشته ناز رو به  یه مامان مهربون هدیه داد اسم این فرشته شد علی. اون زمینی نبود آسمونی بود گاهی می مونم توی حکمت خدا و اصلا نمیفهمم چرا؟؟؟؟  با خودم عهد کردم هیچ وقت نگم چرا؟هیچ وقت؟؟هیچ وقت؟؟؟ فقط میتونم درک کنم نبودن علی کوچولو رو میتونم حس کنم داغی رو که روی دل مامان علی جون مونده میتونم باور کنم قلب پر از غمش رو ولی هر چی فکر میکنم نمیتونم حرفی رو پیدا کنم که از غمش کم کنه یا که حتی یه کم فقط یه کم آرومش کنه فقط میدونم قلب کوچولوی علی اون...
18 دی 1390

السلام علیک علی الشیب الخضیب

    حيّ علي العزاء حيّ علي البكاء في ماتم الحسين مظلوم كربلا   باز محرم، حسین و عاشورا، باز روایت اشک و عطش و آتش، باز حکایت خیمه سوخته و بوی سیب، باز... محرم، نامکررترین قصه عاشقی است، گوش نوازترین ترانه هستی است در همیشه زمان       دیوار غصه بر سرم  آوار  شد حسین   تاریخ رنج فاطمه  تکرار  شد حسین   آییـنه صــداقت   قلب    تمام   شهر   مجروح تازیانه  زنــگار   شد  حسین   دیدم که دست بیعتشان بین آستین   باسحرسکه های طلا مار شدحسین   درسبزه ها به جای طراوت تنفراست   هربره ای که خوردازآن هارشد حسین   اینجا برای کشتن تان نقشه میکشند   زیر ...
15 آذر 1390

بدون شرح

سلام مامانی الهی قربونت برم نگی مامان جونم عکسام رو نمیذاره که خودت بهتر میدونی که امکان نداره یه بار وایسی تا من از شما  عکس بندازم امروز هم بمیرم واست آماده شدیم بریم  آتلیه از بس که بیتاب بودی برگشتیم ایشالا این  ویروسهای لعنتی دست از سر شما گلهای ناز بردارن           ...
8 آبان 1390

تولد تولد

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که میتوان             با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که     عاشقانه تولدت را شکر می گویم بازم شادی و بوسه گلای سرخ و میخک   میگن کهنه نمیشه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز   از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزار سال همین جشنو بگیری...
27 مهر 1390

روزهای زندگی من

 این روزها نازی واسه خودش کاملا مستقل شده  یه   شخصیت مستقل با بعدهای مختلف استقلالت منو کشته مامی صبح در نقش یه دخمل مهربون واسه بابا مامان برو چایی دم کن باباجون یعنی واسه بابا  وقتی که کلافه میشی از دست بابا که بیدار نمیشه مامان پتو بردار باباجون صمونه بخوله (صبحونه بخوره) صبح ها در نقش یه دختر حامی بابا بیدار کردن بابا توسط مامان ولش تون  ولش تون لالا کنه بابا گناه داره با جیغ و داد مامان رو پس زدن واسه بیدار نکردن بابا   وقتی واسه مامان دلسوز میشی اریه نتون مامان اریه نتون اسیسم اریه نتون (گریه نکن مامان ) (مامان قهر کرده و خودش ر...
24 مهر 1390