کارهای نازی نازی
من مثل همیشه ضربان قلب خونمونم
و اما بلا بلا کارای نرگس طلا
چند روز پیش صبح زود که مامان جون و بابا جون لالا بودن
من بیدار شدم این عادیه اخه سحرخیزترین
شخص توی خونه ما منم بابا و مامان لالا
وقتی بیدار شدم چشمم خورد به میمونه لوسم
من یه میمون لوس دارم که اگه ازش موزش رو بگیری
جیغ میزنه پاهاش رو میکوبه روی زمین
روی پیش بندش هم نوشته به موز من دست نزنید
موزش هم توی دستش نبود
اگه محکم بزنی تو دستش هم جیغ میزنه
من مامان جون رو بیدار کردم گفتم اشنش کن یعنی روشنش کن
مامان هم لالاش میومد گفت خرابه دوباره لالا کرد
البته من که نمیذارم ادای خواب رو درمیاره
یهو دوباره بیدارش کردم پاشو درستش کن
مامان جون چشماش رو باز کرد دید یه پیچ گوشتی دست منه
سریع مثل فنر پرید رفت دید
بابا جون یادش رفته در جعبه ابزار رو قفل کنه
و سریع از دستم گرفتش
ولی یه خورده بعد دید که اچار فرانسه کنار باباجونه
که هنوز لالا بود
شوکه شده بود بابا رو بیدار کرد گفت بلا بلا ببین
چه کار کرده بعد با خودشون کلی خندیدن اخه اون روز
خدا خیلی بهشون رحم کرد
من راحت مامان رو بیدار میکنم ولی باباجون خیلی مقاومه
واسه همین من عصبانی میشم
اخه همیشه بیدارش میکنم موبایلش رو میدم بهش
ولی بیدار نمیشه من هم محکم میکوبمش
پرتش میکنم سمت بابا
مامان جون به بابا جون گفت خدا رحم کرده
اگه میگفت درستش کن شما هم لالا بودی
دیگه دیگه یهو میدیدی یه اچار فرانسه اومد
یه کار دیگه ولی مثبت
من شبا اشک میشم اشک یعنی پوشک
ولی روزها نه
صبح ها هم بی بی رو توی دست شویی میکنم
من بیدار شدم مامان جون رو بیدار کردم
گفتم مامان اودو بی بی دارم مامان تنبل فکر کرد من
اشکم چشماش رو باز کرد گفت باشه ولی بلند نشد
من هم خودم رفتم دستشویی یهو صدا زدم مامان جون مامان جون
مامان جون بیدار شد شوکه اومد دستشویی شوکه شد
اخه من خودم اشکم رو دراورده بودم انداختم سطل اشغال
توی اشک هم بی بی نکردم خیلی تمیز و مستقل
مامان کلی ذوق زد البته کلی هم من رو حموم داد
و بعد هم واسه بابا عمه جون خاله جون واسه همه تعریف کرد
میدونید من یه مدته یاد گرفتم به مامان جی میگم مامان جون
به بابا جی هم میگم بابا جون
من تا حالا سه تا اسم واسه مامانم گذاشتم
مامانجی مامایی مامان جون
ولی باباجون رو هنوز گاهی باباجی صدا میکنم
من یه عادت دارم که مامان جونم میخنده میگم پی پی دارم
بعد که رفتم دستشویی میگم مامان جون حموم دارم حموم
اخه من عاشق حمومم
حموم خیلی دوش دارم خیلی زیاد هر روز میرم حموم
چند وقته که خاله بچه های دایی جونم اومده مشهد پیش ما
یعنی اومده اینجا زندگی کنه من خیلی دوسش دارم
اخه کلی با من بازی میکنه من اصلا حاضر نیستم بهش بگم خاله جون
میگم ازیه ازیه جون خیلی هم دوسش دارم
هر چند شب یه بار با هم میریم حرم خیلی خوش میگذره
توی ماشین تا برسیم کلی میرقصم
بعد هم با ازیه میرم اب بازی توی صحن ازادی
بعد هم کلی بدو بدو میکنم البته سلام هم بلدم
هر وقت میریم حرم سلام میدم و سرم رو خم میکنم
دیشب هم بابا جون همهمون رو برد پارک الن لولو
خیلی خوش گذشت وقتی باباجون به مامان جون
گفت بریم پارک من سریع گفتم بابا ازیه هم میاد
باز هم تو ماشین کلی ترکوندم
وقتی اهنگ تموم میشه میگم بابا جون از دوباره از دوباره
بابا هم اهنگهای مورد علاقه من رو بلده واسم میذاره
من پر انرژی ترین فرد خونمونم
وقتی مامان جون میگه زود بیا میخوایم بریم حرم
من کلی ذوق میزنماخ جون
یه حیاط بزرگ واسه بازی بدو بدو
یه جایی که همه مهربونن یه عالمه بچه ناز
یه عالمه نور یه گنبد طلایی که همه مثل من سلام میدن