نازی نازی ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نازنین نرگس نفس مامان

روزهای کودکی من

1390/2/31 20:28
نویسنده : مامان جی
424 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز بعد از ظهر مامان گفت نرگس نیم ساعت دیگه میبرمت تاتا niniweblog.comمن فقط  تا تا رو فهمیدم niniweblog.comانقدر نق زدم تا مامان پاشد و اماده شد و وای رفتیم پارک از دم در خونه تا پارک تاتا عباسی خوندم اون هم با صدای بلند فکر میکنم من خیلی خوش شانسم که یه پارک کوچولو تا خونه ما فاصله زیادی نداره وگرنه این مامان تنبلم عمرا من رو میبرد تاتا عباسی  یه خورده بعد اومدیم دوباره زندانی به نام خونه یه کوچولو گذشت بابا که بیرون بود اومد من هم که انگاری صد ساله باباجی رو ندیدم دویدم وبلند گفتم باباجی باباجی باباجی  باباجی هم که دیگه دلش ضعف رفته بود من رو سریع بغل کرد و برد تاتا زیباساز چقدر خوبه مامان وبابا هماهنگ نباشن من دوباره از زندان ازاد شدم رفتیم با بابا خوش گذروندیم ولی بازم برگشتیم  niniweblog.comنمیدونم این مامان از جون ما چی میخواد نمیذاره یه خورده خوش باشیم وقتی که برگشتیم به بابا گفت ما تازه از تاتا اومده بودیمniniweblog.com بابا گفت اشکالی نداره niniweblog.comبازم شب شد مامان تمام انرژیش رو صرف این میکنه تا به من حالی کنه باید لالا کنمniniweblog.com ولی من دوست ندارم لالا کنم niniweblog.comبابا وارد عمل شد از اونجایی که من عمرا حرف بابا رو زمین بزنم انگشت دست بابا رو گرفتم راهی شدم niniweblog.com حالا نوبت من بود مامان رو صدا بزنم مامان ناز کنه بالاخره اومدniniweblog.com بازم خودشون رو به خواب زدن من هم ساده فکر کردم لالا کردن رفتم بالای سر باباجی شروع کردم واسش لالایی خوندن و اروم با دستای کوچیکم میزدم توی کمرش تا لالا کنه niniweblog.comیهو دیدم مامانم از خنده داره میلرزهniniweblog.com حالا فهمیدم این یه بازی جدیده این هم همون مامان خوبس niniweblog.comمن هم شروع کردم به بپر بپر کردن و بریز وبپاش niniweblog.comولی تسلیم شدم انقدر لالایی واسه خودم خوندم تا خوابم بردniniweblog.com هرچند که متوجه بودم که مامان و بابا یواشکی دارن به من میخندن تازه مامان صدای من رو هم ضبط میکنهniniweblog.com حالا انگاری من کی ام خوب من هم یه نی نی ام مثل همه نی نی ها niniweblog.comکه خدا تالاپی مهر من رو انداخته تو دل مامان زهرا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مادر کوثر
31 اردیبهشت 90 17:02
آی وروجک بامزههههههههههههههههه
مامان حسین
31 اردیبهشت 90 18:50
سلام عزیزم
خیلی بامزه نوشته بودی
پیش من و حسین هم بیا.


ممنون لطف دارید چشم حتما
مامان نیایش
31 اردیبهشت 90 22:12
قربونش برم ناز نازی خوش گذشته بهش مثل نیایش من اونم همین جوریه وروجک عاشق پارک و ددر و وقتی در خونه باز میشه انگار از زندان آزاد شده میدوه بیرون از ترس اینکه عصبانی هم نشه جرات نمیکنم وقتی بیداره بشینم پای کامپیوتر میاد خاموش میکنه کامپیوتر رو
خدا کوچولوت رو حفظ کنه به ما هم سر بزن خوشحال میشیم


چشم حتما سر میزنم این کوچولوها از توجه ما غیر از خودشون رنج میبرن یه جورایی ما رو دربست واسه خودشون میخوان نمیدونم ما زیاد ددر میرفتیم که بچه هامون اینجوری شدن یا.....
مامان امیرعلی
31 اردیبهشت 90 22:18
امیر علی ما هم موقع خواب خیلی بدی میکنه.دیشب اینقد داد و بیداد کرد که مامانم از بالا اومد پایین ببینه این امیر چشه


الهی قربونش برم ناز میکنن دیگه
شکوفا وخاله اینقه
1 خرداد 90 0:24
سلام نازنین نرگس جون نفس مامان شما اولین کسی بودی که دندون دراوردن من رو تبریک گفتی.راستی وبلاگتئن خیلی جالب ودیدنیه.معلومه حسابی زحمت میکشید.


بازم مبارکه ممنون از لطف شما
مامان فرشته
1 خرداد 90 2:00
سلام گلم

آخه عزیز خاله تو همه کسی نفسی با این لالایی خوندنات عزیزم یه بوس به خاله بده
بوسسسسسسس


مرسی خاله جونی
مامان ماهان
1 خرداد 90 8:04
آی شیطونک بامزه