نازی نازی ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نازنین نرگس نفس مامان

شیرین کاری های من

1390/3/16 3:15
نویسنده : مامان جی
688 بازدید
اشتراک گذاری

من جدیدا به مامان جی میگم مامایی

niniweblog.com

     

فقط  وقتی که خیلی احساس خواستن چیزهای دست نیافتنی به من دست میده میگم مامان جی  

niniweblog.com

  من میرم انگشت مامایی رو میگیرم میگم    مامایی اودو اریم اشمزخونه نانا   =مامان بدو بریم اشپزخونه نانا بخوریم 

niniweblog.com

                مامایی اودو اریم اشویی بی بی =مامان بدو بریم دستشویی پی پی

niniweblog.com

  وقتی باباجی لالا کرده به مامایی میگم هیسسسس باباجی لالا   هیسسسسسسسسسسس باباجی لالا 

niniweblog.com

   من دیگه بزرگ شدم خیلی چیزا رو میفهمم وقتی سوار هوا شدم  هوا=هواپیما     مامان من رو توجیه کرد که این هواپیماست من هم از شیشه بیرون رو نیگاه میکردم  وقتی هوا میخواست بشینه من کلی ذوق زدم و میگفتم هوا اشین هوا اشین  =هواپیما بشین  

niniweblog.com

من جدیدا کارای بد میکنم مامانم خیلی ناراحته    دیروز دو تا دستام روتا مچ رنگی کردم فقط 30 ثانیه مامانم از من غافل بود مامایی من رو برد حموم حالا سیم صابون نکشه پس کی    

niniweblog.com

امشب مامان و بابا من رو لالا کردن خودشون رفتن توی اشمزخونه 

niniweblog.com

  اول باباجی رفت یه خورده بعد مامایی که فکر کرده بود من لالا کردم پاشد رفت  باباجی داشت چایی میخورد که من رفتم گفتم باباجی لالا اشین اشمزخونه  باباجی و مامان مثل بمب خنده ترکیدن  من هم رفتم کنار باباجی نشستم  دوباره گول مالوندن برگشتم واسه لالا     

niniweblog.com

   اصفهان که رفته بودیم من از دست مامایی نانا نمیخوردم میگفتم عمو اورو نانا =عمو برو نانا بیار  عمو هم نقش مامایی رو بازی میکرد من با ویالون عمو کلی اهنگ زدم خیلی با حال بود با 5 تا انگشت خیلی حال داد هر کاری کردم نتونستم بنداش رو پاره کنم  فقط نمیدونم چرا عمو قایمش کرد

niniweblog.com

 سه تار اون یکی عمو رو هم قایم کرد  نمیدونم چرا نذاشت بنداش رو پاره کنم 

niniweblog.com

     یه روزخونه بابا بزرگ مامایی مشغول بود که من رفتم اشویی در رو روی خودم بستم حالا جیغ نزن پس کی مامایی هم فکر کرده بود باباجی پیش منه  مامان جونی هم توی اشمزخونه بود و هود روشن صدای من رو نشنید من خیلی ترسیدم یهو مامایی هراسون اومد من رو صدا زد همه جا رو گشت من رو ندید صدای گریه من انگاری که از راه دور بود یهو در رو باز کرد بغلم کرد بوسم کرد اشکام رو پاک کرد  ومن پریدم تو بغلش  خیلی ترسیدم

niniweblog.com

  من امروز دو تا تخم مرغ شکستم یکی کف اشمز خونه یکی روی میز اشمزخونه

niniweblog.com

مامان چند روزی میشه که از رفتار من تعجب کرده اخه من یه خورده حرف گوش نکن شدم 

niniweblog.com

مامانم باورش نمیشه که من همون نرگس ناز و دوست داشتنی ام که راه میرفتم میگفتم اسیسم  

niniweblog.com

دالی میگه این مقتضای سن منه من که اصلا نفهمیدم چی گفت

niniweblog.com

ولی مامان ناراحته

niniweblog.com

چند روزیه که باباجی خیلی کار داره کمتر میبینمشون

niniweblog.com

یعنی ددر کمتر پارک کمتر   من به پارک میگم ارک 

niniweblog.com

من دوست دارم یه کارایی انجام بدم مامان دوست نداره مثلا همیشه باباجی با گلاب صورتم رو میشوره من دیروز دست مامان بزرگ علی عرق نعنا دیدم بالاخره موفق شدم صورتم رو باهاش بشورم  اخه مامایی نمیذاشت

niniweblog.com

  عمه جی هم شوکه شده که چی شده من اینقدر عوض شدم

niniweblog.com

مامانم از خدا میخواد من دوباره همون دخمل حرف گوش کنش بشم که راه میرفت عشوه میریخت 

niniweblog.com

الهی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مامان فرشته
11 خرداد 90 17:35
سلام عزیز دلم خوبی ؟ الهب قربونش برم من چقدر شیطون شده این عزیز خاله قربون حرف زدنات برم من عزیزم بوسسسسسسس
مادر کوثر
12 خرداد 90 1:32
سلام خانمی
رسیدن بخیر عزیزم
وقتی نبودی به اینجا سر میزدم. وقتی هم اومدی سر زدم
اما نمیشد نظر بذارم سرعت نت پایین بود
الهی قربونش برم چقد از کارای بامزه ش خندیدم
خیلی خوب نوشتی عالی هستن
ماشالله به این خانمی که اینقد زود جمله میگه براش اسفند دود کن


ممنون از شما دوست خوبم شما بیاید سر بزنید یا نیاید ما پایه وب شما هستیم
سحر
12 خرداد 90 10:06
ای جان

اگه الان این شیطونی ها رو نکنی پس کی وقتشه

نازنین نرگس عزیز

از زندگی لذت ببر که این دوران دیگه بر نمیگرده

و مامان خانم هم اگه الان حرص میخوره اشکالی نداره چون بعدا واسه این کارات دلتنگ میشه

بخند که خنده تو مرهم هر زخم است

بوس هوارتا


ممنون از خاله سحر مهربون
مریم
14 خرداد 90 4:04
سلام خاله مهربون مرسی که به ما سر زدید... من تازه با وبتون آشنا شدم خیلی حرف زدناش شیرینه...خدا حفظش کنه راستی با اجازه من لینکتون کردم اینم برای نازنین نرگس جونم
هدیه
14 خرداد 90 11:35
سلام شیرین کاریات خیلی با مزس امیدوارم همیشه خوش باشی
مامان سید ابوالفضل
14 خرداد 90 13:46
سلام عزیزم قربونش برم که چقدر شیطون شده کلی به کاراش خندیدم مامان جی عزیز غصه ی کاراش و نخور چون همش خاطره میمونه
مادر سامان
15 خرداد 90 12:24
خاله فدای اون شیرین کاری هات بشه عزیزم گل دخترهمیشه حرف مامان جی وباباجی رو گوش بده


مرسی خاله جون چشم
مامان تربچه
15 خرداد 90 21:23
سلام عزیزم
خیییییلی باحال می نویسی
چه زبون شیرینی داره این نازخاتون شما
ممنون که بهم سر زدی
من هم با افتخار لینکت کردم
راستی چه ابتکار جالبی که تاریخ تولد نازنین زهرا رو به عنوان آدرس انتخاب کردی
اون مطالب رو هم راستش خیلی اتفاقی توی نت پیدا کردم و چون دیدم قشنگه گذاشتم توی وبم
شما مشهد هستی؟
اگه آره به امام رضا خیییییییییلی سلام برسون و از طرف من بهشون بگو "آقا اینه رسمش؟"
راستی
خانمی کلیییییی گشتم تا آدرست رو پیدا کردم آخه توی کامنتت آدرس نذاشته بودی

بله عزیزم من ساکن مشهدم امشب هم رفتم حرم حرف شما رو هم زدم و البته دعاگوی شما هم بودم نمیدونم چه طور شده که ادرس نذاشتم شرمنده
شکوفا وخاله اینقه
15 خرداد 90 23:12
سلام. مرسی که به یاد ما بودین.سه روز اخر هفته مامان شکوفا کلاس داره.این هفته خاله اینقه رفت خونه شکوفا اینها.بعد هم برای تعطیلات به ملایر خونه مامان مامان شکوفا وبعد شکوفابه نهاوند خونه بابای بابای شکوفا رفتند.وبعد خاله شکوفابا مامان بزرگ وبابابزرگ وخاله اینقه ها به سراب گیان رفتیم.جای شما خالی
شکوفا وخاله اینقه
15 خرداد 90 23:29
سلام.مرسی از لطفتون.خاله اینقه اخر هفته رفت خونه شکوفا اینها. بعد هم برای تعطیلات شکوفا همراه خاله اینقه ها به ملایر شهر مامان شکوفا ونهاوند شهر بابای شکوفا رفتیم.ویک روز هم به سراب گیان که یک جای تفریحی واست رفتیم .وتازه رسیدیم بازم مرسی.


پس حسابی خوش گذروندید همیشه خوش باشید
negin
16 خرداد 90 10:42
سلام وب قشنگي داريد . مايل به تبادل لينك هستم . اگر موافق هستي بهم خبر بده
negin
16 خرداد 90 10:50
مرسي منم لينكت كردم
ره گذر
16 خرداد 90 11:46
سلام ممنون که به من سر زدید فرا رسیدن ماه رجب رو به شما تبریک می گم و التماس دعا دارم،مخصوصا پنجشنبه که شب آرزوهاست... من هم شما رو لینک می کنم
هدیه
16 خرداد 90 12:00
سلام
چرا کارای جدید نازنین نرگسو نمیزاری خاله.
بزار ببینین


کارهاش زیاده نوشتم میتونید توی پست های قبلی بخونید
مامان زینب
16 خرداد 90 13:32
قربون شیرین کاریاش، راستی امام رضا ما رو طلبیده خیلی خوشحالم


به سلامتی خوشحال شدم
شکوفا وخاله اینقه
16 خرداد 90 19:13
سلام واقعا قیافه اش چقدر خوردنی بوده.موقعی که خودش رو رنگی کرده.کوچولو


خاله جون قیافه مامانش دیدنی بود.....
مامان حسین
16 خرداد 90 19:59
اره خاله مامانو نالاحت كردی؟؟؟؟؟؟؟؟
تو که دخمل خوبی هستی؟؟؟حالا اشکال نداره برو بگو ببخشین.....بوسسسسسسسسسسس
من شما را لینک کردم


خاله جون گوش شیطون کر دوباره دخمل خوبی شدم

من هم شما رو لینک کردم
شکوفا وخاله اینقه
17 خرداد 90 0:18
چشم خاله جون. دندونهای شکوفا خیلی ریزه.و توی عکس مشخص نیست.
مامان ماهان
17 خرداد 90 10:23
قربون این دخمل شیطون برم من ممنونم که به من سر زدی دوست جونم بوسسسسسسسسس
مامان عسل
17 خرداد 90 14:59
مامان رها
21 خرداد 90 9:16
قربون این شیرین زبونیها
فریبا
23 خرداد 90 11:47
سلام عزیزم چرا دیگه عکسهای دختر گلت رو نمیذاری؟

چشم عزيزم مشكل اينترنتم حل بشه در اسرع وقت
نسترن
25 خرداد 90 9:13
الهی قربونت بشم خانومی ناز. ماشالاه به این همه شیرینی