ما و شب های سرنوشت ساز
خدایا این شبهایی رو که گذروندیم شبهای عزیزی بود
خدایا دعاهامون رو مستجاب کن و تقدیر یک ساله
همه ما رو روشن و زیبا ترسیم کن
توی این شبها توی اوج دعا و گریه ما دوستای گلمون
رو فراموش نکردیم واسه همه دوستامون که تا حالا
خیلی هاشون رو ندیدیم ولی دلمون واسشون بهترینها
رو میخواد دعا کردیم واسه اونهایی که کامنت گذاشتند و نذاشتند
توی حرم این سه تا شب نایب الزیاره تمام همراهان و
دوستای نازنین نرگس بودیم یه لیست تهیه کردیم
که عزیزی از یاد نره که فراموش نشه یه نفس
واسه تربچه از ته دل ماهان مهربونم و مامانی گلش
واسه مامان پارسا جون اریا جون گیسو جون ابوالفضل
ابتین گل مملی که دوستش دارم اراد بانمک سهند هدیه پارسا
نازنین خانومی تازه متولد شده محمد جون و ثنا نازی و
کوثرو نیایش و هلیا نازه کسرا امیرعلی شکوفا کیاناجون
رها و مامانش محمد ابتین شهرادگوگولی عسل نیروانا
حسین مهربون و وانیا زینب ال ای کامیار نرگس
پریا جون امیر حسین و..........همه و همه
واسه اونهایی که دلشون شکسته
واسه اونهایی که دلشون یه فرشته میخواد
اونهایی که سلامتی ارزوشونه اونهایی که
ارزومند یه زندگی بادوام و پر عشقند همه و همه
ما هر سه شب حرم بودیم جای همتون سبز
نمیدونید چقدر صفا داشت ولی باور کنید
به یاد همتون بودم اسم تک تک فرشته های الهی رو اوردم
ایشالا که امسال سال خوبی واسه همشون و خونواده هاشون باشه
یه دل سیر گنبد رو نگاه کردیم شب تا صبح
ارزو داشتم توی این شبا نگاهم با ایون نجف گره میخورد
ارزو داشتم ذکر یا علی رو توی حرم با صفاش میگفتم
ارزو داشتم توی این شب چشام با نیگاه به
گنبد حرم ابالفضل العباس علیه السلام روشن میشد
آرزو داشتم توی این شبا توی بین الحرمین قدم میزدم
ارزو داشتم............ولی...............
هزاران مرتبه خدا رو شکر که باز یه حرم هست
که وقت دلتنگی بریم و دلمون واشه ما هم که غریبم
توی این شهر و جز حرم هیچ جا و کسی رو نداریم که بریم
شب نوزدهم نازگلی توی حرم تا صبح ساعت ٤ونیم نخوابید
بعد از ٧ ماه اول زندگی این اولین تجربه اش بود
خدا رو شکر من رو هم اصلا اذیت نکرد
شب بیست و یکم قبل از رفتن یه ساعت خوابید
انرژی ذخیره کرد و تا ساعت ٣و نیم بیدار بود
جای دوستان خالی نمیدونید با چه مکافاتی سحری بردیم
داخل حرم اخه دوست داشتیم سحر رو توی حرم بخوریم خیلی
بامزه شده بود از پلو بگیر تا خیار و خیار شور
و فلفل دلمه ای و..... اونوقت ما و
خانواده دایی جون نرگسی و آزیه جون و همسرش
توی یه رواق نشستیم وحمله...................
خیلی خاطره به یاد ماندنی شد اخه نگاهای متعجب دیگرون
یه جورایی خودمون رو هم به خنده مینداخت
انقدر با اشتها میخوردیم که یه خادم اومد و به ما پنیر
خامه ای داد و یه ولوله به پا شد........
خیلی صفا داشت کلا مراسم شبهای احیا بهتر از سالهای
گذشته بود مثل یه جورچین بود که خیلی زیبا چیده شده باشه
از افطار شب گرفته تا مراسمی که قبل از حرم رفتیم وحرم
شب 23 رمضان باز هم حرم و البته تنها شبی که نازگل
خواب بود توی حرم البته تفاوت دیگه ای هم داشت ما
باید با امام رضا علیه السلام یه خداحافظی کوچولو میکردیم اخه امشب
ما راهی مسافرتیم
اخ جون اهواز هوراااااااااااااااااااااااااااامن و نازگلی داریم
چمدونمون رو میبندیم واسه یه مدت مسافرت البته
یه مقدار کارهای عقب افتاده دانشگاهم هست که باید حتما برم
اون هم به کارون عشق دلم تنگ شده حسابی هورااااااااا
ما داریم میایم اخ جون ماهی صبور اخ جون قلیه ماهی
شرجی و هوای گرم ما داریم میام
یاد روزهای قشنگ به خیر با دوستان فامیل و و و ...
شاید یه مدت نباشیم البته دسترسی هست
ولی نمیدونم وقتش رو دارم که بهتون سر بزنم یا نه
به هر حال بابای