نازی نازی ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

نازنین نرگس نفس مامان

کارهای نازی نازی

من مثل همیشه ضربان قلب خونمونم و اما بلا بلا کارای نرگس طلا چند روز پیش صبح زود که مامان جون و بابا جون لالا بودن من بیدار شدم این عادیه اخه سحرخیزترین شخص توی خونه ما منم بابا و مامان لالا وقتی بیدار شدم چشمم خورد به میمونه لوسم من یه میمون لوس دارم که اگه ازش موزش رو بگیری جیغ میزنه پاهاش رو میکوبه روی زمین روی پیش بندش هم نوشته به موز من دست نزنید موزش هم توی دستش نبود  اگه محکم بزنی تو دستش هم جیغ میزنه من مامان جون رو بیدار کردم گفتم اشنش کن یعنی روشنش کن مامان هم لالاش میومد گفت خرابه دوباره لالا کرد البته من که نمیذارم ادای خواب رو درمیاره یهو دوباره بیدا...
26 مرداد 1390

روزهای زندگی من

  این روزها من خیلی شیرین زبون شدم شش دنگ حواسم به دیگرونه ببینم چی میگن که کلی کلمه جدید یاد بگیرم من تقریبا میتونم کامل صحبت کنم البته به زبون نی نی کوشولوها خیلی وقته که جمله بندی میکنم حالا دارم تکمیلشون میکنم مامانم کلی ذوق زده که همه چی بلدم امروز صبح شونه سر مامان رو شکسته بردم دادم بهش گفتم مامان شونه شکسته گفت کی شکوندش من هم گفتم من شکوندمش مامان من رو بوس کرد اصلا هم دعوا نکرد   دیروز هم مامان داشت توضیح میداد که کارم اشتباه بود من گفتم میدونم مامان چشماش گرد شد حالا نمیدونه من واقعا دونسته این حرف رو زدم یا این کلمه رواز بقیه یاد گرفتم  من حرفای مامان و بابا رو گوش میدم و میدونم همیشه در مورد من صحبت می...
3 مرداد 1390

ممنون از نی نی کوشولوها

سلام به همه نی نی های ناز و مامانهای مهربونشون ممنون از همه مامان ها و نی نی هاشون که واسه ما پیام تبریک فرستادن  والبته تشکر از همه دوستایی که من رو انتخاب کردن راستی مگه من چه کار کردم حالا یه ملغ بغل کردم ها البته من به ملغا نانا هم دادم آن ملغ سیاهه با من دوست شده بود از دستم نانا خورد بعد به شیکمم نوک زد من هم ریسه رفتم از خنده من یه کوشولو نترسم ولی ...حالا دیگه      از انجایی که مامانم از هیچ کس نخواسته بود که به من رای بده  خوب یه خورده تعجب کرد دیگه  خودتون که بهتر میدونید که..... البته این مسابقه بهونه ای شد کلی دوست پیدا کنم ممنون از همه نی نی های ناز و مامانهای مهربونشون ما نی نی ها هممون ش...
1 مرداد 1390

نی نی شگفت انگیز من

                                                               ما نی نی ها واسه ماماجی ها و باباجی هامون شگفت انگیزترین موجودات روی زمینیم                 من نرگس جون مامان و بابا از اونجا واسشون شگفت انگیزم که از هیچی نمیترسم من عاشق ملغم  . ملغ یعنی مرغ من میو...
26 تير 1390

عکسهای نازی گلی من

        نازنین نرگس جون قربون بازی کردن و فدای خرابکاریهات این عکسها ی چند رو پیشه که رفتیم طرقبه شما هم شاد بودی بس که بازی کردی                قربون شما مامان جون که همچنان زخمی شدن شما ادامه داره ایشالا که دیگه هیچ وقت بلا نبینی مامان ...
22 تير 1390

یه خاطره تلخ تلخ تلخ

    دیروز بعد از ظهر من و باباجی و نرگس جون با هم رفتیم خونه دایی بهمن نرگس جون   سه روز پیش بابابزرگ نرگس جون  یعنی بابای مهربون خودم دوباره اومده بودن مشهد  همگی مشغول بودیم بابای نرگس جون با بابابزرگ مشغول صحبت بودن من و عمه جی و خاله راضیه با همدیگه توی اتاق نشسته بودیم نرگس جون هم پیش ما بود ولی یهو رفت بازی  چند دقیقه بعد صدای گریه اومد و قطع شد من سریع دویدم نرگس رو بغل کردم دختر دایی نرگس جون گفت که دستش لای در گیر کرده ولی نفسش بالا نمیومد من وحشت کردم سریع دویدم توی اتاق ولی یهو چهره اش عوض شد کبود نفس هم نمیکشید چهره اش خیلی وحشتناک شده بود من شروع کردم به جیغ زدن و...
21 تير 1390