نازی نازی ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نازنین نرگس نفس مامان

مادر سبطین

مادرمهربان    بهترین مادر    قشنگترین واژه   مادر عشق عالم    مادرشباب اهل جنت        بی بی دوعالم     میلادت را به گلهایت  گلهایی که زمین وزمان از عشق به این گلها جان گرفته تبریک میگویم                                                     حسین جان(علیه السلام)  میلاد مادرت بزرگ بانوی دو...
2 خرداد 1390

میلاد مادر گلهای باغ علوی مبارک

ولادت حضرت فاطمه(سلام الله علیه) مبارک باد عالم شده معطر از گلشن خدیجه خندد گل محمد در دامن خدیجه آنان که دیده بستند از خدمت خدیجه کی می توان ببینند این عزت خدیجه میلاد دختر نبوت، همسر ولایت ، مادر امامت ، برشما مبارک باد شد جهان پرشور و غوغا صفحه ي گيتي مصفا بيت احمد طور سينا پانهد زهرا(سلام الله علیه) به دنيا باز از چمن داور، یک غنچه نمایان شد از یمن قدوم او عالم همه بستان شد برخیز نما شادی، ایام سرور آمد چون باز دری بر خلق از روضه ی رضوان شد میلاد حضرت زهرا(سلام الله علیه) برشما مبارک باد امام زمان(عجله الله)می فرمایند:  دختر رسول خدا فاطمه (سلام الله علیه) برای من سرمشق و الگویی نیکو است.  پیامبر اکر...
2 خرداد 1390

من ودالی جون

بعد ازظهر روز گذشته عمه جی تصمیم گرفته بود من رو ببره پارک وقتی به من گفت من از خوشحالی سریع دویدم تبتام رو پوشیدم با عمه جون و وروجکهاش رفتیم تاتا عباسی  خیلی خوش گذشت اخه دالی جون هم با ما بود یادتون هست که عمه همون زن دایی جون منه من به دایی میگم دالی گاهی هم میگم لالی البته من بلدم بگم دایی ولی اینجوری بیشتر دوست دارم مثل اب بلدم بگم اب ولی میگم با فکر کنم این یکی رو سر مامان جی رفتم اخه مامان جی استعداد برعکسش خیلی خوبه؟مثلا خیلی روان برعکس مینویسه.یکی نیست بگه اخه این استعداده که شما دارید دادید به من همه سیگنالهای من رو به هم ریختید اب به این خوشکلی رو میگم با  البته گاهی که حواسم نیست میگم اب ولی تا به خودم اومدم ...
1 خرداد 1390

بدون عنوان

در این عکس من حدودا هفت ماهه بودم و رفته بودم مسافرت اصفهان  ما رفته بودیم باغ پرندگان   پیشرفته --> ...
1 خرداد 1390

روزهای کودکی من

دیروز بعد از ظهر مامان گفت نرگس نیم ساعت دیگه میبرمت تاتا من فقط  تا تا رو فهمیدم انقدر نق زدم تا مامان پاشد و اماده شد و وای رفتیم پارک از دم در خونه تا پارک تاتا عباسی خوندم اون هم با صدای بلند فکر میکنم من خیلی خوش شانسم که یه پارک کوچولو تا خونه ما فاصله زیادی نداره وگرنه این مامان تنبلم عمرا من رو میبرد تاتا عباسی   یه خورده بعد اومدیم دوباره زندانی به نام خونه یه کوچولو گذشت بابا که بیرون بود اومد من هم که انگاری صد ساله باباجی رو ندیدم دویدم وبلند گفتم باباجی باباجی باباجی   باباجی هم که دیگه دلش ضعف رفته بود من رو سریع بغل کرد و برد تاتا  چقدر خوبه مامان وبابا هماهنگ نباشن من دوبا...
31 ارديبهشت 1390

من و کامپیوتر

اگه چند روز دیدید که مامانم چیزی ننوشت بدونید مقصر منم نرگس ناز و دوست داشتنی اخه من ارادت زیادی به کامپیوتر دارم وقتی مامان میشینه پای کامپیوتر من حتما باید بشینم تو بغلش به خصوص وقتی عکسهای خودم رو میبینم خیلی ذوق میزنم از ذوق زیادی شروع میکنم ادای مامان رو در اوردن انقدر دکمه میزنم تا هنگ کنه بعد میگم مامان رفت مامان هم که گاهی خیلی غصه میخوره میگه من کلی مطلب نوشتم من که نمیفهمم چی میگه گاهی هم یواش کامپیوتر رو خاموش میکنم من موس رو خیلی دوست دارم بابایی یه موس خریده بود سیم نداشت من هم یواشکی ورش میداشتم میرفتم یه گوشه بازی میکردم یهو صدای مامان درمیومد اخه از راه دور ارادتمند بودم مامان تصمیم گرفت همون موس سیم دار رو دوباره...
31 ارديبهشت 1390

دختر فت

 یه چیزی میخوام بگم یواشکی یه بار به کسی نگی ها من امروز دختر فتی بودم خیلی فت     فت یعنی بد مامانم از دستم ناراحته اخه از صبح که پا شدم ساز مخالف میزنم فقط جیغ جیغ جیغ صبح صمونه نخوردم صمونه یعنی صبحانه  مامانم ناراحت شد ولی من حوصله نداشتم مثل خیلی از روزهای خودش ولی ازمن ناراحت شد  قرار شد واسه ناهار بریم وکیل اباد مامان واسم نانا اورد که اگه یه خورده دیر شد من گرسنه نمونم ولی من لج کردم نانا نخوردم بعد حواسم نبود همه ظرف رو چپ کردم دروغ نمیگم حواسم نبود بعد مامان ناراحت شد بعد من لباس نمیپوشیدم تا بریم ددر باز هم مامان ناراحت شد   بعد از کلی دردسر ما ودالی ب...
30 ارديبهشت 1390